ای
آنکه غمگنی و سزاواری
وندر
نهان سرشک همیباری
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد
بود
آنچه بود، خیره چه غم داری؟
هموار کرد خواهی گیتی را؟
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتیست،
کی پذیرد همواری؟
مستی نکن که او نشنود مستی
مستی نکن که او نشنود مستی
رازی
مکن که نشنود او زاری
شو، تا قیـامت آیـد زاری کن!
شو، تا قیـامت آیـد زاری کن!
کی
رفته را به زاری باز آری؟
آزار بیـش بیـنی زیـن گردون
آزار بیـش بیـنی زیـن گردون
گر
تو به هر بهانه بیـازاری
گوئی گماشته است بلائی او
گوئی گماشته است بلائی او
بر
هر که تو بر او دل بگماری
ابری پدیدنی و کسوفی نی
ابری پدیدنی و کسوفی نی
بگرفت
ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و یا نکنی ترسم
فرمان کنی و یا نکنی ترسم
بر
خویشتن ظفر ندهی باری
اندر بلای سخت پدیـد آید
اندر بلای سخت پدیـد آید
فضل
و بزرگمردی و سالاری
رودكي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر