۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

در هيچستان حافظ9

چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش
زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست
***
گره ز دل بگشا و از سپهر ياد مکن
که فکر هيچ مهندس چنين گره نگشاد
***
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هيچم خبر از هيچ مقامي نفرستاد
***
ز باده هيچت اگر نيست، اين نه بس که تو را
دمي ز وسوسه عقل بي
خبر دارد؟
***
با هيچ کس نشاني زان دلستان نديدم
يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد
***
من آن نگين سليمان به هيچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
***
جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش
نگرفته هيچ کامي جان از بدن برآيد
***
کوکب بخت مرا هيچ منجم نشناخت
يا رب از مادر گيتي به چه طالع زادم
؟
***
غم زمانه که هيچش کران نمي‌بينم
دواش جز مي چون ارغوان نمي‌بينم
***
زمانه هيچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شيئه لا شي

حافظ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر