جشنواره موسیقی جوان - یکی داستان پرآب چشم
هر وقت این جشنواره برگزار می شود،از یکطرف خوشحال می شوم که بالاخره جشنواره ای برگزار می شود و رخدادی است هر چند کوچک برای نوجوانان و جوانان عاشق موسیقی و مهمتر از آن برای والدین و مربیان دلسوز .
نهالی که صرفا و صرفا با تلاشهای خستگی ناپذیر و خون جگر والدین و مربیان به ثمر می نشیند و نظام رسمی آموزش و پرورش اگر شری نرساند به خیرش امیدی نیست.
والدینی که علیرغم مشکلات اقتصادی و معیشتی موسیقی رادر کنار ِنان، در سبد خانوار نگه داشته اند.
هر وقت این جشنواره برگزار می شود،از یکطرف خوشحال می شوم که بالاخره جشنواره ای برگزار می شود و رخدادی است هر چند کوچک برای نوجوانان و جوانان عاشق موسیقی و مهمتر از آن برای والدین و مربیان دلسوز .
نهالی که صرفا و صرفا با تلاشهای خستگی ناپذیر و خون جگر والدین و مربیان به ثمر می نشیند و نظام رسمی آموزش و پرورش اگر شری نرساند به خیرش امیدی نیست.
والدینی که علیرغم مشکلات اقتصادی و معیشتی موسیقی رادر کنار ِنان، در سبد خانوار نگه داشته اند.
جشنواره برگزار و بیانیه جشنواره صادر می شودکه با این مقدار کار و تلاشِ مجریان و هیئت داوران ، بهترین ها انتخاب شدند.
ما کار خود را انجام دادیم و حالا نوبت مسئولین است تا زمینه مناسب رشد و بالندگی این جوانان را از طریق اعطای بورس تحصیلی و عضویت و اجرا در ارکسترها و....فراهم کنند.
و فاجعه از اینجا آغاز می شود.
شاید پژوهشی آماری بهمراه تحقیقات میدانی پیرامون سرانجام این گلهای سرسبد موسیقی (منتخبین جشنواره ها) راهگشا باشد.
برخی بی خیال موسیقی شدند . برخی در رشته موسیقی ادامه ی تحصیل دادند.و سپس بی خیال موسیقی شدند. برخی پس از فارغ التحصیل شدن ازدواج کردند و در پی مشکلات معیشتی و مدتی کار در سفره خانه و تدریس پراکنده و....، بی خیال موسیقی شدند.
(شاید هم وقتی این تابلو را دیدند : ورود قلیان ، حیوانات و آلات موسیقی به پارک ممنوع است!)
برخی با تلاشهای خستگی ناپذیر به برترین دانشگاههای اروپا و امریکا راه یافتند. یک یا دو ترم خواندند. ارز دانشجویی بدون هیچ توضیح و به بهانه ی تحریم قطع شدودلار و یورو به سه برابر افزایش یافت و افتتاح حساب بانکی برای اتباع ایرانی ممنوع شد.
خانواده ها نگران و دانشجویان سرگردان.
برخی دانشجویان بازگشتند. برخی خانواده ها با مکافات و بدبختی پس انداز و نان شب خود را فروختند و برای جگر گوشگان خودفرستادند. از آن طرف این شایستگان برگزیده به منظور کاهش فشار های اقتصادی برخانوادهای خود ، با انجام کارهای طاقت فرسا و غیر موسیقایی و ادامه ی حیات به روش مرتاضان هندی، همچنان ادامه می دهند تا بالاخره به سر عقل آیند وبی خیال موسیقی شوند!!
به قول استاد کسایی:
هنر در شهر ما ننگ است آوخ
برای تاج (*)و من بود این مشخص
* جلال تاج اصفهانی استاد آواز
و فاجعه از اینجا آغاز می شود.
شاید پژوهشی آماری بهمراه تحقیقات میدانی پیرامون سرانجام این گلهای سرسبد موسیقی (منتخبین جشنواره ها) راهگشا باشد.
برخی بی خیال موسیقی شدند . برخی در رشته موسیقی ادامه ی تحصیل دادند.و سپس بی خیال موسیقی شدند. برخی پس از فارغ التحصیل شدن ازدواج کردند و در پی مشکلات معیشتی و مدتی کار در سفره خانه و تدریس پراکنده و....، بی خیال موسیقی شدند.
(شاید هم وقتی این تابلو را دیدند : ورود قلیان ، حیوانات و آلات موسیقی به پارک ممنوع است!)
برخی با تلاشهای خستگی ناپذیر به برترین دانشگاههای اروپا و امریکا راه یافتند. یک یا دو ترم خواندند. ارز دانشجویی بدون هیچ توضیح و به بهانه ی تحریم قطع شدودلار و یورو به سه برابر افزایش یافت و افتتاح حساب بانکی برای اتباع ایرانی ممنوع شد.
خانواده ها نگران و دانشجویان سرگردان.
برخی دانشجویان بازگشتند. برخی خانواده ها با مکافات و بدبختی پس انداز و نان شب خود را فروختند و برای جگر گوشگان خودفرستادند. از آن طرف این شایستگان برگزیده به منظور کاهش فشار های اقتصادی برخانوادهای خود ، با انجام کارهای طاقت فرسا و غیر موسیقایی و ادامه ی حیات به روش مرتاضان هندی، همچنان ادامه می دهند تا بالاخره به سر عقل آیند وبی خیال موسیقی شوند!!
به قول استاد کسایی:
هنر در شهر ما ننگ است آوخ
برای تاج (*)و من بود این مشخص
* جلال تاج اصفهانی استاد آواز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر