در آن زمين كه تو در چشم خلق خوار شوي
سبك سفر كن، از آنجا برو به جاي دگر
سفر مربي مرد است و آستانه ي جاه
سفر خزانه ي مال است و اوستاد هنر
به شهر خويش درون ، بي خطر بود مردم
به كان خويش درون، بي بها بود گوهر
درخت اگر متحرك شدي زجاي به جاي
نه جورِ ارّه كشيدي و نه جفاي تبر
انوري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر