پاريس و ديدني هايش(1)
رودِ سن و عشاق
گره بر كار فرو بسته ي عشق
جوانان ِعاشق، قفلي را يه ديواره ي فلزي اين پل مي آويزندو كليد آن را درآبهاي خروشان سن مي اندازند وبر اين باور و آرزويند،كه با اين كارگره عشق بين عاشق و معشوق تا ابد ناگشوده خواهد ماند.
12-01-1394
***
پرلاشز11-01-1394
دوست داشتم اولين ديدارم در پاريس با هدايت باشد.وارد گورستان كه شدم با خود گفتم ،آيا پيدا كردن هدايت در اين قبرستان بزرگ ميسراست؟در نقشه گورستان و اسامي افرادبرجسته، اثري ازهدايت نبود.از نگهبان درب ورودي سوال كرديم بلافاصله پاسخ داد: قطعه ي85،برايم جالب بود كه تا اين اندازه با اين نام آشناست.
پرلاشزمدفن بسياري از شخصيت هاي هنري، ادبي پاريس ،بيش از آنكه شبيه قبرستان باشد، يك گالري زيبا و ديدني است.
هدايت بزرگ بود و فراتر از زمانه.
به روشني ديد،آتچه دهها سال بعد به تلخي تجربه كرديم
به راستي برازنده بود نام وارونه اي كه بر روي برخي آثارش درج مي شد:هادي صداقت .
كه هم هادي بود هم صادق.
در تنهايي و غربت اين شهر پرهياهو،زندگي ديگري را براي خود رقم زد....
بايد بكشد عذاب تنهايي را
مردي كه زعصر خود فراتر باشد(شفيعي كدكني)
***
رودِ سن و عشاق
گره بر كار فرو بسته ي عشق
جوانان ِعاشق، قفلي را يه ديواره ي فلزي اين پل مي آويزندو كليد آن را درآبهاي خروشان سن مي اندازند وبر اين باور و آرزويند،كه با اين كارگره عشق بين عاشق و معشوق تا ابد ناگشوده خواهد ماند.
12-01-1394
***
پرلاشز11-01-1394
دوست داشتم اولين ديدارم در پاريس با هدايت باشد.وارد گورستان كه شدم با خود گفتم ،آيا پيدا كردن هدايت در اين قبرستان بزرگ ميسراست؟در نقشه گورستان و اسامي افرادبرجسته، اثري ازهدايت نبود.از نگهبان درب ورودي سوال كرديم بلافاصله پاسخ داد: قطعه ي85،برايم جالب بود كه تا اين اندازه با اين نام آشناست.
پرلاشزمدفن بسياري از شخصيت هاي هنري، ادبي پاريس ،بيش از آنكه شبيه قبرستان باشد، يك گالري زيبا و ديدني است.
هدايت بزرگ بود و فراتر از زمانه.
به روشني ديد،آتچه دهها سال بعد به تلخي تجربه كرديم
به راستي برازنده بود نام وارونه اي كه بر روي برخي آثارش درج مي شد:هادي صداقت .
كه هم هادي بود هم صادق.
در تنهايي و غربت اين شهر پرهياهو،زندگي ديگري را براي خود رقم زد....
بايد بكشد عذاب تنهايي را
مردي كه زعصر خود فراتر باشد(شفيعي كدكني)
***
ياددشتهاي سفرآروپا (3)
آدمها و پرنده ها
كبوترها(همان كفترچاهي هاي خودمان)،مرغان دريايي (در ونيز و
رودهاي مستقر در ساير شهر هاي اروپا) ،قوها و اردكهاي شناور در دانوب و.... طي ساليان متمادي به اين باور رسيده اندكه از جانب مردمان و اهالي اين سرزمينها
تهديد و خطري متوجه آنها نيست.وقتي خرده نان و يا ته مانده غذايي براي آنها مي
ريزي،به سرعت به گردت جمع مي شوندو اهراسي ندارند كه حتي از دستانت هم دانه برچينند.
اين منظره براي من كه در روستا هم شاهد بچه هاي شيطاني بودم
كه با تفنگ ساچمه اي به دنبال شكار گنجشك ها بودندو پرنده ها را بيشتر به صورت سيخ
كشيده بر روي آتش ديده بودم،جالب بود.
رهايي و فراغت پرنده هاي شناور بر روي دانوب و ارتباطشان با
آدمها ، نمادي از ارامش بود هم براي پرنده ها و هم آدمها.
شايد مراعات حقوق حيوانات و گياهان، پيش نيازي باشد بر
رعايت حقوق شهروندي و احترام متقابل آدمها .
وگرنه به قول شاملو كباب قناري است بر آتش سوسن و ياس....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر