بيچاره
بادل گفتم
زِ عالمِ كون و فساد
تا چند خورم
غم،تنم از پا اُفتاد
دل گفت:تو
نزديك به مرگي غم نيست
بيچاره كسي
كه اين دم از مادر زاد
***
يك ذره زمين زِ دام ِ تو خالي
نيست
گيري و كُشي و عاصي ام نام نهي
امام فخر رازي
دانايي و تدبير زانفاق و كرم به
انفاق و كرم نيز ز دينار و درم به
تا نيك ببخشند و بپوشند و بنوشند
دينار و درم در كفِ اصحابِ كرم به
اديب الممالك فراهاني
در مذهبِ من ساده دروغي به سزاوار
زآن راست كه باور نشودجزبه قسم به
انگشتِ خموشي به لبِ خويش نهادن
از آنكه بخايي به لب انگشت ندم به
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر